چند نکته در مورد بمباران شیمیایی حلبچه و نحوه برخورد رهبری کومله در زمان کشته شدن پیشمرگان گردان شوان
آکام نیوز: نادر کیانی، خبرنگار حوزه بین الملل و امور منطقه ای به مناسبت سالگرد کشته شدن پیشمرگان گردان شوان گروهک تروریستی کومله طی یادداشتی نوشت؛ اسفند ماه سالگرد بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط رژیم جنایتکار بعث عراق است.
به گزارش آکام نیوز، در چنین روزی و در گرماگرم جنگ ایران و عراق شهر حلبچه هدف حمله چند فروند هواپیمای جنگی ارتش عراق که گازهای کشنده شیمیایی حمل می کردند قرار گرفت و در مدت کمتر از چند دقیقه هزاران نفر کودک و پیر و جوان از مردم بی دفاع این شهر جان باختند، هزاران نفر مصدوم شدند و سالهای طولانی را با آثار دردناک ناشی از مسمویت با گازهای سمی سپری کردند. تحقیقات مستند پزشکی نشان می دهد که عوارض ناشی از مسمومیت با گازهای شیمیایی دامنگیر نسل بعدی بسیاری از مردم این شهر نیز گردیده است.
اما این جنایت چگونه اتفاق افتاد؟
جنگ ایران و عراق هشتمین سال خود را طی می کرد. شواهد نشان می داد که این جنگ هشت ساله به پایان خود نزدیک می شود. صدام حسین قادر نشده بود با پیروزی بر ایران موقعیت رهبری ناسیونالیسم در جهان عرب را کسب کند.
ارتش عراق فرسوده و خسته و ناتوان شده بود. جنگ نفتکش ها، صادرات نفت از منطقه خلیج را با مخاطرات جدی روبرو ساخته بود و ادامه جنگ دیگر مانند سالهای نخست برای سرمایه امپریالیستی جهانی سودمند نبود. در چنین شرایطی هر دو طرف که به اجتناب ناپذیر بودن ختم جنگ پی برده بودند، در جستجوی کسب امتیاز برای بهره برداری های بعدی در پشت میز مذاکره بودند، برای این منظور به پیروزهای مقطعی سریع نیاز داشتند . رژیم بعث به سلاح های شیمیایی دست یافته بود و وسیعا از آن در جبهه های جنگ و همچنین علیه مردم عادی استفاده می کرد .
طرح حمله جمهوری اسلامی به منطقه حلبچه در چنین وضعیتی تدارک دیده شد. در این دوره نیروهای سیاسی و مسلح کردستان عراق اختلافات خود را کنار گذاشته و در یک جبهه کردستانی متشکل شده بودند.
جمهوری اسلامی هم رضایت این نیروها را برای همکاری در حمله به این منطقه کسب کرده بود. نیمه شب ۲۴ اسفند حمله مشترک نیروهای جمهوری اسلامی و جبهه کردستانی به این منطقه آغاز شد. مردم شهر حلبچه و شهرک ها و روستاهای اطراف آن که در منگنه نیروهای دو طرف جنگ گرفتار شده بودند، برای حفظ جان در زیر زمین های منازل شان پناه گرفته بودند. ارتش عراق در برابر حمله مشترک ایران و جبهه کردستانی نتوانست مقاومت کند و منطقه به کنترل نیروهای جمهوری اسلامی ایران در آمد. فردای روز بعد صدام و رهبری حزب بعث، در حالی که حتی سربازان خودشان هم به تمامی امکان عقب نشینی از جبهه جنگ را پیدا نکرده بودند، فرمان جنایتکارانه بمباران شیمیایی منطقه را صادر کردند.
پناهگاه های که قرار بود جان مردم بی دفاع را حفظ کنند با نفوذ گازهای سمی به قتلگاه آنان تبدیل شدند. اسامی حدود ۵ هزار کودک و پیر و جوان در نتیجه این کشتار جمعی که باید آن را در ردیف نسل کشی های تاریخ قرن بیستم قرار داد به ثبت رسیده است.
جمهوری اسلامی مدت زیادی در این منطقه باقی نماند و عقب نشینی کرد و نیروهای رژیم بعث مجددا کنترل منطقه را به دست گرفتند، اما آن زخم کاری که از طرف جنایت پیشگانی که سالها بعد از آن، شماری از آنان به دار مجازات آویخته شدند، بر پیکر این مردم ستمدیده و رنج کشیده وارد شده بود هنوز و بعد از گذشت ۲۳ سال التیام نیافته است.
جمهوری اسلامی در جریان این نسل کشی حکومت عراق، اعلام می کرد که در جریان بمباران مردم حلبچه به فریادشان رسیده است. فاجعه حلبچه یکجا دست همه قاتلان از بعثی های عراقی تا آمریکا و غرب و تا دلالان سلاح های شیمیایی و سوداگران مرگ را رو کرد و نفرت مردم جهان علیه آنان را برانگیخت.
اگر افکار عمومی جهانی صدام را عوامل مستقیم این جنایت بزرگ می شناسند، بسیاری از مردم سراسر دنیا می دانند که چه کسانی صدام را به سلاح شیمیایی و کشتار جمعی مسلح کردند. می دانند که چه کسانی این جنایتکار را برای آزمایش و بکارگیری سلاح های بکار برده نشده شان تشویق می کردند. می دانند که چرا سران کشورهایی که گوش فلک را با دموکراسی خواهی خود کر کرده بودند گوش خود را از وقوع این نسل کشی خوابانده بودند و صدای شان در نمی آمد.
این جنایتکار از بس سرمست فروش تسلیحات جنگی خود بود و چنان بوی نفت مفت از خود بیخودش کرده بود که نمی توانست بوی خون هزاران انسانی که تنها ظرف چند دقیقه بر خاک افتاده بودند را حس کند. چندی از وقوع فاجعه نگذشته بود که افکار عمومی جهان پی برد که حکومت بعث از چه راهی و توسط چه کشورهایی و از کانال کدام کمپانی ها به سلاح شیمیایی مسلح شده است.
اکنون که سالها از آن واقعه می گذرد، همگان با نام معامله گر هلندی «فرانس فان آنرات» دلال و سوداگر معامله مواد و سلاح شیمیایی با حکومت بعث آشنا هستند و تا آخر عمر با همان نفرتی از او یاد خواهند کرد که از صدام و علی شیمیایی می کنند.
فاجعه کشته شدن پیشمرگان گردان شوان و بی تفاوتی رهبری کومله در قبال کشته شدن پیشمرگان
این روزها هم چنین سالگرد جانباختن پیشمرگان گردان شوان یکی از گردان های رزمنده کومله است. این واحد از پیشمرگان کومله در هنگام وقوع حمله به منطقه حلبچه در روستای مرزی بیاره در حال استراحت بودند و با شروع حمله به منظور خروج از منطقه جنگی روستا را ترک و مسیری را به سوی پشت جبهه انتخاب کردند.
اما در این مسیر با دو مشکل اساسی روبرو شدند، نخست گازهای سمی پراکنده شده در فضای منطقه بر آنان نیز اثر کرده و توان تحرک آنان را به شدت پائین آورده بود و دوم پلی که می توانست راه عقب نشینی آنان به سوی پشت جبهه باشد،
به کنترل نیروهای جمهوری اسلامی ایران درآمده و تخریب شده بود. پیشمرگان گردان شوان راهی جز عقب نشینی به سوی دریاچه سیروان برایشان باقی نمانده بود، جایی که نیروهای کمکی کومله در آن سوی دریاچه انتظار آنها را می کشیدند. تلاش نیروهای کمکی برای فرستادن قایق های نجات به نتیجه نرسید و چند تن نیز در این راه کشته شدند.
در چنین وضعیتی بود که گردان شوان در نیزارهای کنار دریاچه با نیروهای جمهوری اسلامی ایران درگیر شدند و پیشمرگان خسته و زخمی در یک نبرد سخت تا آخرین گلوله های خود جنگیدند، تعداد کشته شدگان این حادثه ۷۲ تن بودند که ۱۱ تن از آنان مدتی بعد از آنکه به اسارت در آمدند، که پس از مدتی اعدام شدند.
در تمام دوره هشت ساله جنگ ایران و عراق رهبری کومله همواره کوشیده بود که با به خطر انداختن جان پیشمرگان قدیمی کومله و حمایت از رژیم بعث و سوء استفاده از وضعیت موجود به اهداف سیاسی و نظامی خود از این جنگ و برپادارندگان و ادامه دهندگان آن برسد و در راستای همین سیاست موجبات کشته شدن ۷۲ پیشمرگ کومله را فراهم ساخت.
اجازه بدهید برگردیم به چند سال قبل و مروری کنیم بر عکس العمل کومله در قبال شهادت این ۷۲ نفر….
در زمانی که اکثریت پیشمرگان گردان شوان کشته شدند، رهبری کومله تا مدتها در قبال این فاجعه عظیم تنها سکوت اختیار کرد و اعتراضی نکرد چرا؟!!
چون که نگران بود از اینکه مبادا موجبات رنجش خاطر صدام حسین جنایتکار را فراهم سازد چون رهبری کومله دوستی و رفاقتی دیرین با رژِیم بعثی داشت و یکی از مهمترین دلایل جان باختن پیشمرگان گردان شوان حمله شیمایی و تعمدی بعثی ها بود و در نتیجه به مصلحت ندانستند که در قبال جان باختن ۷۲ پیشمرگ گردان شوان اعتراضی انجام دهند و به راحتی آب خوردن از خون این افراد گذشتند و حتی علیزاده رهبری کومله در کمال وقاحت به عنوان سخنگوی صدام!!! اعلام کرد که حمله شیمایی به پیشمرگان گردان شوان سهوی بوده و صدام به اشتباه این پیشمرگان را مورد حمله و تهاجم قرار داده است!!!
این سخنان در حالی بیان می شد که صدام حتی عذرخواهی نیر نکرد و این بدان معنا بود که صدام و نیروهای تحت امرش بخوبی می دانستند که پیشمرگان گردان شوان نیروهای کومله بوده اند و اشتباهی صورت نگرفته بود و این که چرا علیزاده سکوت کرده و این عمل را توجیه می کرد به این اصل باز می گشت که صدام حامی تسلیحاتی و مادی کومله بود و در صورت اعتراض کمکهای خود را از کومله قطع می کرد و به همین راحتی رهبری کومله از خون ۷۲ پیشمرگ کومله و گردان شوان گذشت و نشان داد که رهبری کومله منافع سیاسی اش راجحیت دارد به جان پیشمرگان گردان شوان و حتی پیشمرگان حال حاضر کومله.
کومله این سیاست خود را به بهای سنگینی به پیش برد و تلاش رهبری کومله برای به خطر انداختن و کم اهمیت جلوه دادن مرگ انقلابیون کمونیست و وارسته متشکل در گردان شوان در راستای این سیاست بود. به دلیل پافشاری بر همین سیاست بود که رهبری کومله هیچگاه از آتش خشم و کینه خانواده های ۷۲ پیشمرگ جان باخته گردان شوان نیز در امان نبود و بارها و بارها از سوی خانواده های این عزیزان و مردم کردستان مورد حمله قرار گرفت .
اما امروزه که دیگر رژِیم بعثی وجود ندارد و یار دیرین رهبری کومله از بین رفته علیزاده با چرخش نود درجه ای در سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه و کشته شدن پیشمرگان گردان شوان و هزاران نفر از مردم شهر و منطقه حلبچه به یاد آنان افتاده است!!! این در حالی است که تا زمانی که رژِیم بعث بر سرکار بود علیزاده اعلام می کرد که نیروهای صدام به اشتباه گردان شوان را مورد حمله قرار دادند و به هیچ وجه این حرکت را محکوم نکرد چون اصولا علیزاده عادت دارد که برای رسیدن به منافع خود و تدام رهبری خود از جان پیشمرگان کومله بعنوان نرده بان رسیدن به هدفش استفاده کند و در این راستا سالهاست که با اتخاذ این سیاست ناجوانمردانه موجبات کشته شدن شمار کثیری از پیشمرگان کومله و خصوصا گردان شوان را فراهم ساخته است.
البته کومله بابت کشته شدن افرادش در هلبجه از حکومت بعث خسارت دریافت کرد
بابت هر نفر تقریبآ شصت هزار دلار.
که این مسئله را همیشه مخفی نگه داشته اند. بعدها معلوم شد عثمان روشن توده را
با این پولها به اروپا فرستادند که به اصطلاح
در آنجا با این سرمایه کلان برای کومله کاسبی راه بیاندازد. ولی معلوم شد که دنبه را دست گربه دادهاند