بازار داغ خرید و فروش رای در کنگره کومله عبدالله مهتدی
آکام نیوز: در آستانه برگزاری کنگره ۱۶ گروهک کومله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (شاخه عبدالله مهتدی) هستیم.
به گزارش آکام نیوز، چند روزی به برگزاری کنگره کومله باقیست و بازار داغ خرید و فروش رای نیز همچنان در محافل داخلی کومله، حرف اول را می زند.
سوران ویسی یکی از پیشمرگان کومله عبدالله مهتدی است، او اخیرا در فیسبوک شخصی خود، به نقل خاطره ای مربوط به روزهای برگزاری یکی از کنگره های کومله پرداخته است.
این پیشمرگ کومله، در متنی که نوشته است، ضمن اشاره مستقیم به بازار خرید و فروش رای توسط نمایندگان کنگره، خاطره ای در همین ارتباط بازگو کرده است.
این متن که برگرفته از صفحه فیسبوک سوران ویسی است را عینا و بدون کم و کاست، منتشر کرده و قضاوت را بر عهده افکار عمومی واگذار می کنیم.
…………………………………………………………………………………………………………………………………
در کنگره ۱۴ برادری نمی دانست که من در یک مراسم داخلی، تنها به خاطر بلندکردن پاهایم، مورد برخورد قرار گرفتم و عضو هم نیستم.
زمان رای دادن نزدیک شد و خیلی از افراد ذوق زده شده بودند.
مباحث کنگره شروع شد و افرادی که اهل شهر بوکان بودند و من نیز به عنوان یک مریوانی، در خصوص بحث منطقه گرایی حرف زدیم.
او گفت باید کومله و کاک عبدالله را از شهرمان و هر فرد دیگری بیشتر عزیز بداریم و من هم فقط "بله قربان" گفتم و حرفهایش را تایید کردم.
می دانستم منظورش از این کارها چیست؟
این حرفها را در داخل ماشین می زدیم و در حال حرکت به سمت سلیمانیه بودیم.
من هم گفتم تا این دقیقه نمی دانستم تو چقدر کومله ای هستی و چقدر به آن باور داری، قول می دهم بهت رای بدهم.
وقتی این حرف را زدم او شارژ شد و به سیتی ستار رفتیم و مقداری لباس برداشتم.
هر کاری کردم نگذاشتم پول لباس ها را حساب کنم؛ ( می دانستم این همان روزی است که شاید هر ۳۰ سال یکبار چنین فرصت هایی را بدست بیاورم).
رفتیم و گفتم؛ مشروب هم می خواهم.
دست بردم به شیشه های مشروب و مشروبی که خیلی ارزان قیمت تر بود را برداشتم.
او گفت؛ این چیزی نیست که! بعد رفت و یک مشروب ۱۲ درصد برایم خرید آنهم با مزه آن.
خلاصه نزدیک ۲۰۰ هزاری برایم خرج کرد.
آن روز تمام شد و روز رای دادن فرا رسید.
در مقابل واحد آماده در حال شستشوی خودرو بودم.
گفت؛ چکار می کنی؟ تو چرا داخل نمی آیی؟
گفتم: مگر نمی دانی؟ من عضو نیستم.
گفت: چطور چنین چیزی می شود؟
گفتم: خوب دیگر شده است.
این برادر رفت داخل و محفلش هم رای نیاورد و کمرشان شکست.
چند روز گذشت و کنگره تمام شد.
در سلف سرویس در حال غذخوردن بودم.
آمد نزدیک من نشست.
گفت: سوران من در حال رفتن به اروپا هستم، مقداری برایت پول خرج کرده بودم، حالا این پول ها را می خواهم ههههه.
من هم گفتم: خیلی خوب است، اما الان می پرسم چرا این پول ها را برایم خرج کردی؟ بعد وقتی جوابم را دادی پول هایت را پس می دهم.
گفت: نه لازم نیست اگر داشتی بهم پس بده.
اینگونه نجات پیدا کردم بعد نه من حرفی زدم و نه او هم طلبش را خواست.
اگر الان هم شهامت داشته باشد و بیاید و بگوید من بودم ۲۰۰ یورو هم به او می دهم.هههه